-
مستی
یکشنبه 9 دیماه سال 1403 17:45
یادم نمیرود سیاهی چشمانت در مستی و هوشیاری
-
فراموشی
پنجشنبه 12 مهرماه سال 1403 16:32
فراموشم کرده ای ؟
-
قسم
چهارشنبه 13 دیماه سال 1402 16:01
قسم به این زمستانهای خشک و بی بارش . . . فرش شقایق خواهد پوشاند دشتهایمان را . . .
-
پشیمان نیستم
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1402 11:04
پشیمان نیستم . . . این زندگی من است با همه ی سختی ها و فراز و نشیبهایش این زندگی من است با همه ی تلخی ها و شیرینی هایش و تو هم که قسمتی از تلخی ها و شیرینی هایش بودی پشیمان نیستم از غزل های عاشقانه ای که برایت خواندم پشیمان نیستم از رنج و مستی
-
این روزهای طولانی
شنبه 21 آبانماه سال 1401 15:00
بازهم پاییز است و بدون تو روزها طولانی تر از شبهای جدایی
-
دیگر برای هرگز
سهشنبه 30 آذرماه سال 1400 12:20
شاید دیگر هیچوقت تو را نبینم . . . سی ام آذر 1400
-
برگشت زمان
جمعه 19 دیماه سال 1399 20:02
کاش زمان دوباره به عقب برمیگشت... دوباره عاشقت میشدم... دوباره مرا میراندی... دوباره جگرم خون میشد... آه که چه لذتی دارد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آبانماه سال 1398 16:16
بعضی ادمها را نمیشود داشت فقط میشود یک جور خاصی دوستشان داشت بعضی ادمها اصلا برای این نیستند که با تو باشند یا تو برای انها این ادمها حتی وقتی که دیگر نیستند هم در کنج دلت تا ابد یک جور خاص دوست داشته خواهند شد
-
باز هم بهار
جمعه 2 فروردینماه سال 1398 16:58
باز هم بهار آمد بها رهمیشه می آید بهار همیشه وفادار است قدیم ترها با بهار تو هم می آمدی چند سالی است نه با بهار نه با هیچ چیز دیگر نمی آیی چند سالی است خاطراتت همیشه می آید با تو یا بدون تو . . . با بهار یا بدون بهار . . . خاطراتت همیشه وفادارند . . . مثل یک نقاشی با آبرنگ همانقدر محو . . . همانقدر از دور . . .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 فروردینماه سال 1398 16:19
غم گرفته دوباره صدامون نم باز هوای چشمامون نیستی و تکیه دادم به دیوار دوباره بعد تو پا میزارم تو رویا با خیالت هر شب همینجام اشک چشمام تمومی نداره نداره صدای خش خش برگ و پاییز و بارون باز خیال تو با قلب داغون نیستی و خیره میشم به عکس دوتامون کاش میشد دستات رو قرض میکردم باز کنارم تو فرض میکردم تا خود صبح قدم میزدیم تو...
-
همیشه هستی
یکشنبه 17 تیرماه سال 1397 16:15
وقتی به افکارم رجوع میکنم تعجب میکنم که چرا انقدر به تو مشغول است و انقدر زمانش را با تو سپری میکند بی آنکه من بفهمم ؛ بی آنکه آزاری ببینم ؛ بی آنکه نبودنت را لمس کنم . . . همیشه هستی و من بی تو انگار عادت کرده ام .
-
شاه پیروز
یکشنبه 12 آذرماه سال 1396 13:33
the winner king
-
عصبانی نیستم
سهشنبه 16 خردادماه سال 1396 17:08
یک فیلم
-
عشق و ازدواج
شنبه 20 شهریورماه سال 1395 10:35
یک بار دزدکی با هم رفتیم سینما و من دو ساعت تمام به جای فیلم او را تماشا کردم. دو سال گذشت. جیب هایم خالی بود و من هنوز عاشق فروغ بودم. گرسنگی از یادم رفته بود. یک روز فروغ پرسید: «کی ازدواج می کنیم؟» گفتم: «اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو باید به قبض های آب و برق و تلفن و قسط های عقب افتادۀ بانک و تعمیر کولر آبی و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 شهریورماه سال 1395 17:06
رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است بین ما این فاصله "بسیار" باشد بهتر است من به دنبال کسی بودم که "دلسوزی" کند همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است
-
جای تو خالیه
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1395 22:02
هوا دونفره ست تو نیستی پیش من دلم تنگه واسه با تو قدم زدن هوا دو نفره ست جای تو خالیه کجایی ببینی کجایی عشق من ♫♫♫♫♫♫ هوا همونجوری که تو دوست داشتیه من خیسه خیسمو داره بارون میاد بی تو خیابونا گم میکنن منو دلم تنگه برات دلم تو رو میخواد من عاشقت بودم باور نمی کنم فراموشت شده منو به این زودی هوا دونفره ست دارم گوش می...
-
باده
جمعه 23 بهمنماه سال 1394 14:29
گمان مبر به پایان رسیده است کار جهان هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است
-
پانزده سال و ده ماه و دو روزه
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1394 15:33
پانزده سال و ده ماه و دو روزه که هر شب میبینم خوابت رو
-
یک جرعه
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1393 12:29
به سلامتی همه ی عاشقهای ناکام
-
خواب تو
شنبه 15 آذرماه سال 1393 12:55
سلام هانیه جان ؛ سلام عزیزم چند وقتی است زیاد به خوابم می آیی ؛ دیشب هم از همان اول شب تا خود صبح خواب تو را میدیدم ؛ در خواب گریه میکردم نمیخواهم بگویم چه دیدم چون وقتی یادم می آید بسیار غمگین و ناراحت میشوم خدا نگهدار
-
این روزها
شنبه 24 آبانماه سال 1393 17:49
این روزها بیشتر از همیشه حضور داری همیشه حضور داری
-
همچون غبار
چهارشنبه 30 مهرماه سال 1393 11:42
همچون غباری مبهم و تاریکی ولی همچون خورشید همیشه حضور داری
-
پاسخ
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1393 12:22
توهینی که به مادرم کردی رو سخت پاسخ خواهم داد نیومدم عروسی که نیومدم آدرس رو پیدا نکردیم و در کوچه پس کوچه ها گم شدیم همان روز روز ختم پسر دایی مادرم بود و ما اصلا نباید می امدیم ؛ آمدیم و پیدا نکردیم قتل که نکردیم که اینگونه به مادرم بی احترامی کردی پاسخی سخت تو را خواهم داد
-
من و تو و پدرت
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1392 13:46
خیلی جالبه که این شعرها رو یک جایی در اینترنت دیدم و داستانش بسیار شبیه داستان من و تو و پدرت هست . شعر اول رو حمید مصدق گفته... تـــــو بــه مـــن خندیدی و نمیدانستی مـــن به چه دلهره از باغـــچه همســـایه ســــیب رادزدیدم ! باغبــــان از پی مــــن تند دوید ســــیب دندان زده را دست تو دید غضب آلــــود به من کرد...
-
عروسیت
شنبه 25 آبانماه سال 1392 22:49
تنها چیزی که به ذهنم نمیرسید این بود که تالار عروسیت رو نتونم پیدا کنم
-
گذر روزگار
دوشنبه 10 تیرماه سال 1392 13:21
شاید دیگه این داستان برای من تموم شده است ولی چون توی یکی از پستهام قول داده بودم که برای همیشه بنویسم پس مینویسم تو برای من یک خاطره هستی ؛ خاطره ای که گاهی اوقات مرورش میکنم و از زنده کردن حس اون ایام اندک شعفی بهم دست میده اینکه تو الان درگیر پیچ و خم زندگی زندگی هستی و شاید تفکرت و احساست و تجربیاتی که بدست اوردی...
-
دوباره فال قهوه
یکشنبه 11 فروردینماه سال 1392 13:13
خب من قول داده بودم که همیشه این وبلاگ رو به روز کنم و با اینکه همه چیز به سرعت تغییر کرده و انگیزه ی ادامه دادن این وبلاگ مثل قبل نیست ولی از اونجا که من آدم خوش قولی هستم باید به نوشتن ادامه بدم . یادم نمیاد ماجرای اون فال قهوه ی معروف رو توی این وبلاگ نوشتم یا ننوشتم ولی بهر حال دوست دارم دوباره بنویسم . یکروز که...
-
روزگار عجیبیست
جمعه 15 دیماه سال 1391 12:24
خیلی خوب هست که آدم یک وبلاگ داشته باشه و هر روز خاطراتش رو بنویسه و هرچند وقت یکبار بیاد اونها رو بخونه و گذر عمر و چرخش روزگار رو ببینه ؛ همیشه آرزو داشتم از وقایع آینده ی زندگیم اطلاع پیدا میکردم . الان روزی هست که از که آینده ی دیروزم هست . . . خیلی همه چیز عوض شده . . . همیشه خیلی همه چیز عوض میشه
-
حقیقت و ویرایش
سهشنبه 28 آذرماه سال 1391 12:53
چیزی که برام جالبه اینه که در مهرماه تقریبا به این یقین رسیدم که نامزدیت بهم خورده وقتی تو فیسبوکت دیدم بهم نخورده به همه چیز شک کردم و وقتی فهمیدم دچار مشکل هستید دوباره به خودم ایمان اوردم . . . یاد فال قهوه فرانسه ی کافه هنر افتادم که چطور دقیق و درست از آب در اومد من به پیشگویی و حرکت در زمان اعتقاد دارم
-
لیلای بی مجنون
یکشنبه 21 آبانماه سال 1391 22:57
اکنون این تویی . . . روزگاری بانوی فیروزه ای . . . و چونان امروزی لیلای بی مجنون