...

...

دوچرخه سواری

هرلحظه مرا به یقین دعوت میکنی و من هر لحظه پاسخ تو را با شک میدهم . . . 


برگی از دفتر خاطرات یک درویش


---------------------------------------------------------------------------------------------

و من هرگز نفهمیدم چرا چنین معامله ی زیانباری را قبول کردم ؛ آیا اسیر نفسانیات میشوم ؟ ایا اسیر ظواهر دنیا میشوم ؟ در حالی که در پس پرده اتفاقات دیگری در جریان است ؟ 


شک به تو همیشه زیانبار است و ما همیشه بین دو چیز گرفتاریم . گرفتار بین آنچه چشمانمان میبیند و آنچه قلبمان گواهی میدهد ؛


و تو مرا دعوت کردی به گواهی قلب . . .



به من خیانت شده

فکر میکنم و احساس میکنم به من خیانت شده ؛


عیدسال90که اومدیدخونمون به مادرم گفتی منتظرمیمونی ولی مادرم هرگز در مورد این حرفتو به من چیزی نگفت و وقتی گفت که تو نامزد کرده بودی ؛ خائن چرابه خودم نگفتی ؟ مادرم هم خیانت کرد که بهم نگفت ...

هنوز هم یقین دارم پدرت موافق بود ؛


   وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوَّاناً أَثیماً
    و از کسانی که به خویشتن خیانت می کنند دفاع مکن ، که خداوند هر کس را که خیانتگر و گناه پیشه باشد دوست ندارد .


الهی سیاه بخت بشی

این روزها

این روزها حال و روز عجیبی دارم ؛


از یه طرف فکر میکنم اشکالی نداره و اتفاق مهمی نیفتاده


از یه طرف احساس میکنم همه چیز رو باختم


از یکطرف فکر میکنم مشکلاتم بدست خدا حل خواهد شد


فعلا که همه چیز بهم ریخته