...

...

قسم

قسم به این زمستانهای خشک و بی بارش . . .

فرش شقایق خواهد پوشاند دشتهایمان را . . .

پشیمان نیستم

پشیمان نیستم . . . این زندگی من است


با همه ی سختی ها و فراز و نشیبهایش


این زندگی من است با همه ی تلخی ها و شیرینی هایش


و تو هم که قسمتی از تلخی  ها و شیرینی هایش بودی


پشیمان نیستم از غزل های عاشقانه ای که برایت خواندم


پشیمان نیستم از رنج و مستی

این روزهای طولانی

بازهم پاییز است و بدون تو روزها طولانی تر از شبهای جدایی

دیگر برای هرگز

شاید دیگر هیچوقت تو را نبینم . . . سی ام  آذر 1400

برگشت زمان

کاش زمان دوباره به عقب برمیگشت... دوباره عاشقت میشدم... دوباره مرا میراندی... دوباره جگرم خون میشد... آه که چه لذتی دارد... 

بعضی ادمها را نمیشود داشت 

فقط میشود یک جور خاصی دوستشان داشت


بعضی ادمها اصلا برای این نیستند که با تو باشند یا تو برای انها

این ادمها حتی وقتی که دیگر نیستند هم در کنج دلت تا ابد

یک جور خاص دوست داشته خواهند شد

باز هم بهار

باز هم بهار آمد


بها رهمیشه می آید


بهار همیشه وفادار است


قدیم ترها با بهار تو هم می آمدی


چند سالی است نه با بهار نه با هیچ چیز دیگر نمی آیی


چند سالی است خاطراتت همیشه می آید


با تو یا بدون تو  . . . با بهار یا بدون بهار . . .


خاطراتت همیشه وفادارند . . .


مثل یک نقاشی با آبرنگ


همانقدر محو . . . همانقدر از دور  . . .


غم گرفته دوباره صدامون نم باز هوای چشمامون نیستی و تکیه دادم به دیوار دوباره
بعد تو پا میزارم تو رویا با خیالت هر شب همینجام اشک چشمام تمومی نداره نداره
صدای خش خش برگ و پاییز و بارون باز خیال تو با قلب داغون
نیستی و خیره میشم به عکس دوتامون کاش میشد دستات رو قرض میکردم
باز کنارم تو فرض میکردم تا خود صبح قدم میزدیم تو خیابون
لعنت به حسی که نزاشته هیچکسی جات بیاد یکی که همیشه پشتته تو سختی هات
همون که پا گذاشت رو دلش از غمت پره لعنت به کل خاطرات که با تو داشتم

صدای خش خش برگ و پاییز و بارون باز خیال تو با قلب داغون
نیستی و خیره میشم به عکس دوتامون کاش میشد دستات رو قرض میکردم
باز کنارم تو فرض میکردم تا خود صبح قدم میزدیم تو خیابون
لعنت به حسی که نزاشته هیچکسی جات بیاد یکی که همیشه پشتته تو سختی هات

همیشه هستی

وقتی به افکارم رجوع میکنم تعجب میکنم که چرا انقدر به تو مشغول است و انقدر زمانش را با تو سپری میکند بی آنکه من بفهمم ؛ بی آنکه آزاری ببینم ؛ بی آنکه نبودنت را لمس کنم . . . همیشه هستی و من بی تو انگار عادت کرده ام .

شاه پیروز

the winner king

عشق و ازدواج

یک بار دزدکی با هم رفتیم سینما و من دو ساعت تمام به جای فیلم او را تماشا کردم. دو سال گذشت. جیب هایم خالی بود و من هنوز عاشق فروغ بودم. گرسنگی از یادم رفته بود.
یک روز فروغ پرسید: «کی ازدواج می کنیم؟»
گفتم: «اگر ازدواج کردیم دیگر به جای تو باید به قبض های آب و برق و تلفن و قسط های عقب افتادۀ بانک و تعمیر کولر آبی و بخاری و آبگرمکن و اجاره نامه و اجاره نامه و اجاره نامه و شغل دوم و سوم و دویدن دنبال یک لقمۀ نان از کلۀ سحر تا بوق سگ و گرسنگی و جیبهای خالی و خستگی و کسالت و تکرار و تکرار و تکرار و مرگ فکر کنم،
و تو به جای عشق باید دنبال آشپزی و خیاطی و جارو و شستن و خرید و میهمانی و نق و نوق بچه و ماشین لباسشوئی و جارو برقی و اتو و فریزر و فریزر و فریزر باشی. هر دومان یخ می زنیم. بیشتر از حالا پیش همیم اما کمتر از حالا همدیگر را می بینیم. نمی توانیم ببینیم. فرصت حرف زدن با هم را نداریم. در سیالۀ زندگی دست و پا می زنیم، غرق می شویم و جز دلسوزی برای یک دیگر کاری از دستمان ساخته نیست. عشق از یادمان می رود و گرسنگی جایش را می گیرد!

رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است

بین ما این فاصله "بسیار" باشد بهتر است

 

من به دنبال کس‍ی بودم که "دلسوزی" کند

همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است

جای تو خالیه

هوا دونفره ست تو نیستی پیش من

دلم تنگه واسه با تو قدم زدن

هوا دو نفره ست جای تو خالیه

کجایی ببینی کجایی عشق من

♫♫♫♫♫♫

هوا همونجوری که تو دوست داشتیه

من خیسه خیسمو داره بارون میاد

بی تو خیابونا گم میکنن منو

دلم تنگه برات دلم تو رو میخواد

من عاشقت بودم باور نمی کنم

فراموشت شده منو به این زودی

هوا دونفره ست دارم گوش می کنم

همون آهنگی که تو عاشقش بودی

هوا دونفره ست تو نیستی پیش من

دلم تنگه واسه با تو قدم زدن

هوا دو نفره ست جای تو خالیه

کجایی ببینی کجایی عشق من

هوا دو نفره ست مثل همون روزا

با تو تو این هوا جون میده راه بری

من با تو حاضرم هر جا بگی بیام

هوا دو نفره ست بگو کجا بریم

♫♫♫♫♫♫


هوا همونجوری که تو دوست داشتیه

من خیسه خیسمو داره بارون میاد

بی تو خیابونا گم میکنن منو

دلم تنگه برات دلم تو رو میخواد

من عاشقت بودم باور نمی کنم

فراموشت شده منو به این زودی

هوا دونفره ست دارم گوش می کنم

همون آهنگی که تو عاشقش بودی

هوا دونفره ست تو نیستی پیش من

دلم تنگه واسه با تو قدم زدن

هوا دو نفرست جای دو خالیه

کجایی ببینی کجایی عشقه من

هوا دو نفره ست مثل همون روزا

با تو تو این هوا جون میده راه بری

من با تو حاضرم هر جا بگی بیام

هوا دو نفرست بگو کجا بریم

باده

گمان مبر به پایان رسیده است کار جهان


هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است

پانزده سال و ده ماه و دو روزه

پانزده سال و ده ماه و دو روزه که هر شب میبینم خوابت رو

یک جرعه

به سلامتی همه ی عاشقهای ناکام

خواب تو

سلام هانیه جان ؛


سلام عزیزم


چند وقتی است زیاد به خوابم می آیی ؛ دیشب هم از همان اول شب تا خود صبح خواب تو را میدیدم ؛ در خواب گریه میکردم


نمیخواهم بگویم چه دیدم چون وقتی یادم می آید بسیار غمگین و ناراحت میشوم


خدا نگهدار

این روزها

این روزها بیشتر از همیشه حضور داری


همیشه حضور داری

همچون غبار

همچون غباری مبهم و تاریکی ولی همچون خورشید همیشه حضور داری